شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۵۶ ق.ظ
نفسهای آخر
چه تناقض شگفت انگیزی.
نفسهای آخر یک اثر، میشود تولد همان اثر.
با آخرین ضربه های من بر روی کیبورد، مارجان متولد میشود.
آغاز یک اثر، یک شخصیت. چیزی به متولد شدن مارجان من نمانده. از سال رسیدم به ماه. بعد هفته، روز و حالا دقیقه و لحظه.
تمام شدم تا مارجان متولد شود. خون دل ها خوردم.