"ماریو
بارگاس یوسا" معتقد است بسیاری از نویسندگان از راه تجربه شخصیشان مینویسند.
یعنی آنچه به صورت تجربه مهمی برایشان درمیآید؛ مثل چیزهایی که برایشان اتفاق
میفتد، کسانی که میبینند، یا چیزهایی که میخوانند.
او در کتاب "واقعیت نویسنده"(ص67) مینویسد:
تجربهی شخصی میتواند برای نوشتن مواد
خام فراهم آورد.
از همان هفتههای اول میدانستم که
روزی رمانی براساس آن تجربهها خواهم نوشت. بیدرنگ پی بردم که این جور تجربه همان
است که برای نوشتن رمان ماجرایی خودم به آن نیاز دارم. و همین کار را هم کردم. اما
برایم غیرممکن بود که وقتی آن تجربه را از سر میگذرانم یا بلافاصله پس از آن
بنویسم. این نکته چیزی بود که از این رمان اول آموختم- اینکه به تجربه شخصی نیاز
دارم تا ابداع کنم، تخیلم را به کار بیندازم، داستان بیافرینم؛ اما در عین حال
باید قدری از آن فاصله بگیرم، دورنمایی از این تجربه داشته باشم تا به قدر کفایت
احساس آزادی کنم و دستکاریش کنم و به داستان تبدیلش کنم. اگر تجربه خیلی نزدیک باشد،
چیزی مانعم میشود. هرگز نتوانستهام داستان اتفاقی را که تازه برایم رخ داده
بنویسم. اگر نزدیکی یک واقعیت واقعی، واقعیت زنده، تاثیر قانع کنندهای بر تخیلم
بگذارد، نیاز به فاصله دارم، فاصله زمانی و مکانی.