MaaRJaaN

Maarjaan is a Woman like all Women in the World

MaaRJaaN

Maarjaan is a Woman like all Women in the World

MaaRJaaN

15 بهمن 1393 زنی به نام مارجان با مختصات زنان جهان، همان زنانه ها، در ذهن زنی با همان مختصات متولد شد

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه
جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۵۲ ق.ظ

هر زندگی یک رمان است


   چقدر خوب می‌شد همه‌ی آدمیان می‌توانستند رویدادهای زندگی شخصی خود را به آزادی و بدون ترس از بیانش به صورت رمان بنویسند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۲
طاهره مشایخ
جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۹ ق.ظ

مارجان چگونه رمانی است؟


   مارجان رمان خاصی نیست. از مارجان انتظار یک رمان عجیب غریب با ویژگی‌های عجیب غریب‌تر نداشته باشیم. مارجان فقط شرح وقایع و حوادث و احساسات و کشمکش‌های یک زن است در کشاکش و پستی و بلندی‌های زندگی. دنبال چارچوب خاصی برای مارجان نگردیم؛ شاید مارجان در چارچوب هیچ رمان و اسطوره و افسانه و قصه‌ای نگنجد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۹
طاهره مشایخ
سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۳ ب.ظ

ادبیات را جدی بگیریم لطفا!


    ادبیات جدی است؛ چون نویسنده از راه کتاب، داستان، رمان و مقالات و نقدهایی که بر آنها می‌شود می‌تواند صدای جامعه باشد؛ می‌تواند اوضاع جامعه را تغییر دهد.

  به عنوان مثال می‌توان به جلال آل احمد اشاره کرد که با ادبیات و نوشتن داستان و مقاله توانست نقش مهمی در بیداری جامعه و روشنگری افراد ایفا کند. در این خصوص نویسندگان خارجی نیز خیلی خوب عمل کرده‌اند و حتی در موارد زیادی از طرف حکومت‌ها تحت تعقیب بوده و کتاب‌هایشان نیز در مقاطعی جزو کتاب‌های ممنوعه محسوب می‌شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۴۳
طاهره مشایخ
سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۹ ب.ظ

شور نوشتن: واژگانِ پری‌رو


    رضا امیرخانی که تا سن چهل سالگی چندین رمان نوشته است می‌گوید: "من 20 سال پیش متفاوت از امروز می‌نوشتم. من در سن چهل سالگی هستم و فکر می‌کنم تا پایان زندگی فرصت زیادی برای نوشتن رمان ندارم. به همین دلیل وقتی شروع به نوشتن داستان می‌کنم نمی‌توانم به کار دیگری فکر کنم. داستان نویسی این طور نیست که هر وقت اراده کنی بتوانی بنویسی، پس وقتی شروع می‌کنی باید بی‌وقفه ادامه دهی."


    حالا من در سن چهل سالگی شور نوشتن دارم. واژه‌ها امانم را بریده‌اند. توی خیابان، وقت غذا، وقت نماز، زیر دوش، وقت خواب و وقت و بی‌وقت هجوم می‌آورند و ذهنم را آشفته می‌کنند. گویی که واژگانِ پری‌رو دیگر تاب مستوری ندارند و می‌خواهند عیان شوند و خودنمایی کنند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۹
طاهره مشایخ
يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۵۹ ب.ظ

پیش نویس روایت >>> روایت نهایی

   

    مارجان هسته اصلی رمان من است. مارجان نیاز به تحول دارد تا روح و جان در آن بدمد. بخشی از این تحول در قالب ماجراجویی و اتفاقات مختلف در رمان رخ می‌دهد. پس باید به دنبال کشف امکانات این ماجراجویی باشم. از ابتدا یک پیش نویس روایت در ذهنم داشته‌ام. سپس با کشف امکانات ماجراجویی و گشترش و بسط این ماجراجویی به روایت نهایی خواهم رسید. گاهی برخی جزئیات تغییر می‌کند. اما هسته و پیش نویسِ روایت همان مارجان است که در ذهنم شکل گرفته و دارد کم کم جان می‌گیرد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۹
طاهره مشایخ
يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۳۸ ب.ظ

منتقدان نویسنده را کشف می‌کنند!


   نویسنده در نوشتن قصه، داستان و رمان سعی می‌کند از نمایاندن درون خود پرهیز کند. نهایت تلاشش را می‌کند و محتاطانه می‌نویسد تا مبادا زوایای درونی‌اش که همیشه سعی در پنهان کردنش دارد بر خوانندگان هویدا شود. اما علی‌رغم تمام این تلاش‌ها، منتقدان و خوانندگان باهوش خیلی سریع به برخی از زوایای درونی نویسنده پی می‌برند و بسیاری از ویژگی‌های نادیده و پنهان نویسنده را کشف می‌کنند: ویژگی‌هایی که خود نویسنده سال‌ها تلاش کرده از دیگران مخفی کند و محتاطانه زندگی کرده و آثارش را هم محتاطانه نوشته!!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۸
طاهره مشایخ
سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۱۳ ب.ظ

مواد خام برای نوشتن


"ماریو بارگاس یوسا" معتقد است بسیاری از نویسندگان از راه تجربه شخصی‌شان می‌نویسند. یعنی آنچه به صورت تجربه مهمی برایشان درمی‌آید؛ مثل چیزهایی که برایشان اتفاق میفتد، کسانی که میبینند، یا چیزهایی که می‌خوانند.

او در کتاب "واقعیت نویسنده"(ص67) می‌نویسد:


    تجربه‌ی شخصی می‌تواند برای نوشتن مواد خام فراهم آورد.

   از همان هفته‌های اول می‌دانستم که روزی رمانی براساس آن تجربه‌ها خواهم نوشت. بی‌درنگ پی بردم که این جور تجربه همان است که برای نوشتن رمان ماجرایی خودم به آن نیاز دارم. و همین کار را هم کردم. اما برایم غیرممکن بود که وقتی آن تجربه را از سر می‌گذرانم یا بلافاصله پس از آن بنویسم. این نکته چیزی بود که از این رمان اول آموختم- اینکه به تجربه شخصی نیاز دارم تا ابداع کنم، تخیلم را به کار بیندازم، داستان بیافرینم؛ اما در عین حال باید قدری از آن فاصله بگیرم، دورنمایی از این تجربه داشته باشم تا به قدر کفایت احساس آزادی کنم و دستکاریش کنم و به داستان تبدیلش کنم. اگر تجربه خیلی نزدیک باشد، چیزی مانعم می‌شود. هرگز نتوانسته‌ام داستان اتفاقی را که تازه برایم رخ داده بنویسم. اگر نزدیکی یک واقعیت واقعی، واقعیت زنده، تاثیر قانع کننده‌ای بر تخیلم بگذارد، نیاز به فاصله دارم، فاصله زمانی و مکانی.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۱۳
طاهره مشایخ
چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۴۱ ق.ظ

تولستوی: یک تکه از گوشت خود را در داستان جا بگذار!

    

  تولستوی می‌گوید:


  "نویسنده باید تنها زمانی شروع به نوشتن کند که آمادگی این را داشته باشد که با هر بار که قلمش را درون مرکبدان فرو می‌برد یک تکه از گوشت تن خود را در آن جا بگذارد."


      و من آن روز که داشتم واژگون شدن قایق را شرح می‌دادم، گویی تمام وجودم خودِ قصه شد، تمام سلول‌های تنم شد تک‌تک آنها که غرق شدند. من آن روز تکه‌هایی از جانم را در واژه‌ها می‌گذاشتم و تقدیم مارجان می‌کردم؛ لقمه‌لقمه؛ تکه‌تکه؛ انگار وحی آمده که خواننده باید جزء به جزء، همه‌ی حوادث را دقیق و با تمام وجود حس کند که مثلا چه شد هنگام واژگونی قایق و چه بلایی سر سرنشینان آمد.

و البته چه بلا بر سر دلِ من آمد.

اگر بخواهم تمام مصیبت‌های مارجان را این‌گونه شرح دهم که انتهای قصه از من فقط یک قصه‌گوی چهل تکه‌ی خواهد ماند.

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۴۱
طاهره مشایخ
دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۴۴ ب.ظ

نویسنده‌ی وسواسی؟


گاهی فکر می‌کنم هنوز آن‌قدر ورزیده و ماهر نشده‌ام برای خلق مارجان، برای ادامه‌ی مارجان.

شاید آن را برای روز مبادا در چنته ذخیره کنم؛

شاید روزی خودش عمل آید؛ خودش به صدا درآید و درونم را به جوش بیاورد که زود باش!

زود باش مرا بنویس! مرا خلق کن!

من درون کتابِ ذهنت نوشته شدم، فقط باید پوشش اضافی را کنار بزنی و مرا آشکار کنی.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۴۴
طاهره مشایخ
دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۲۸ ب.ظ

حظّ وافر

 

   نویسنده از نوشتن حظّ می‌برد و خواننده باید حظّ وافر ببرد. نویسنده باید چنان در داستانش غرق شود که خواننده را هم با خود به اعماق داستان ببرد. هر دو با هم غرق شوند به اعماق قصه و درون شخصیت‌ها و حوادث و وقایع. خود نویسنده باید از صحنه‌ها، شخصیت‌ها و واژه‌ها و عبارات توصیفی و شرح وقایع حظّ وافر ببرد تا بتواند همه‌ی این‌ها را به خواننده نیز انتقال دهد.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۲۸
طاهره مشایخ