MaaRJaaN

Maarjaan is a Woman like all Women in the World

MaaRJaaN

Maarjaan is a Woman like all Women in the World

MaaRJaaN

15 بهمن 1393 زنی به نام مارجان با مختصات زنان جهان، همان زنانه ها، در ذهن زنی با همان مختصات متولد شد

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ب.ظ

گره‌ای در داستان


   از آنجا که داستان‌ها برگرفته از زندگی هستند، پس خیلی طبیعیست که در کار داستان هم گره بیفتد؛ گره‌های کور. گره‌هایی که گاهی باز کردنشان نیاز به زمان دارد. باید صبوری کرد تا گره‌ها با کمی درایت و سیاست و کیاست و مهارت و حوصله و صبر و شکیبایی باز شوند.

   در کار مارجان هم گره افتاده بود. گره‌هایی از نوع کور و باز نشدنی. از آن گره‌هایی که حتی با دندان هم باز نمی‌شود. اما الهی شکر دو هفته است گره‌های کور مارجان باز شدند. گره‌هایش سخت و دشوار باز شدند. اما بالاخره باز شدند. کلی کلنجار رفتم با مارجان؛ گاهی گلاویز شدم با مارجان؛ خیلی زیرورویش کردم؛ تمام جیک و پوکش را درآوردم تا ذره ذره توانستم قلقش را به دست بیاورم! بله! شخصیت قصه‌ها هم مثل آدم‌های واقعی قلق دارند، یک طور رگ خواب.

    حالا من رگ خواب مارجان را گرفتم. مارجان اکنون توی مُشت من است، نمی‌گذارم بی‌مورد و بی‌جهت تکان بخورد. قبلا خیلی چموش بود، برای خودش روایت می‌کرد، دوست نداشت در قید و بند داستان بماند، احساس اسیری می‌کرد. مدام از دست واژگان زبانم فرار می‌کرد. مدام می‌خواست برای خودش جریان سیال ذهن داشته باشد.

  حالا مارجان حد خودش را می‌داند و به‌جا و درست دارد خودش را روایت می‌کند. الهی شکر از روند قصه راضیم. خیلی سخت به این نقطه رسیدم. کلنجار ذهنی داشتم. مارجان تمام مدت جلوی چشمانم رژه می‌رفت، اما می‌نوشتم، اما راضی نبودم. حالا به درجه‌ای نسبی از رضایت رسیده‌ام. فعلا از مارجان راضیم، ان‌شاءالله خدا هم از من و مارجان راضی باشد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۲:۲۳
طاهره مشایخ
سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۱۳ ب.ظ

مواد خام برای نوشتن


"ماریو بارگاس یوسا" معتقد است بسیاری از نویسندگان از راه تجربه شخصی‌شان می‌نویسند. یعنی آنچه به صورت تجربه مهمی برایشان درمی‌آید؛ مثل چیزهایی که برایشان اتفاق میفتد، کسانی که میبینند، یا چیزهایی که می‌خوانند.

او در کتاب "واقعیت نویسنده"(ص67) می‌نویسد:


    تجربه‌ی شخصی می‌تواند برای نوشتن مواد خام فراهم آورد.

   از همان هفته‌های اول می‌دانستم که روزی رمانی براساس آن تجربه‌ها خواهم نوشت. بی‌درنگ پی بردم که این جور تجربه همان است که برای نوشتن رمان ماجرایی خودم به آن نیاز دارم. و همین کار را هم کردم. اما برایم غیرممکن بود که وقتی آن تجربه را از سر می‌گذرانم یا بلافاصله پس از آن بنویسم. این نکته چیزی بود که از این رمان اول آموختم- اینکه به تجربه شخصی نیاز دارم تا ابداع کنم، تخیلم را به کار بیندازم، داستان بیافرینم؛ اما در عین حال باید قدری از آن فاصله بگیرم، دورنمایی از این تجربه داشته باشم تا به قدر کفایت احساس آزادی کنم و دستکاریش کنم و به داستان تبدیلش کنم. اگر تجربه خیلی نزدیک باشد، چیزی مانعم می‌شود. هرگز نتوانسته‌ام داستان اتفاقی را که تازه برایم رخ داده بنویسم. اگر نزدیکی یک واقعیت واقعی، واقعیت زنده، تاثیر قانع کننده‌ای بر تخیلم بگذارد، نیاز به فاصله دارم، فاصله زمانی و مکانی.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۱۳
طاهره مشایخ
پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۵۳ ق.ظ

مثلِ همه


      مارجان لایه لایه است. مثل همه آدم‌های دنیا؛ مثل بقیه، مثل من، مثل شما. مارجان هزار لایه است؛ مثل من و شما، مثل همه. خوب مارجان هم آدم است و هزار رو دارد. صافِ صاف نیست. مثل آبِ چشمه زلال نیست. مثل آبِ رودخانه است، پر از گل و لای. شاید ظاهرش صاف باشد، اما از درون کمی ناخالصی دارد، مثل همه، مثل من، مثل تو، مثل همه.


     مارجان را باید با همه ناخالصی‌ها و گل و لایش قبول کرد. درهمِ درهم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۵۳
طاهره مشایخ