MaaRJaaN

Maarjaan is a Woman like all Women in the World

MaaRJaaN

Maarjaan is a Woman like all Women in the World

MaaRJaaN

15 بهمن 1393 زنی به نام مارجان با مختصات زنان جهان، همان زنانه ها، در ذهن زنی با همان مختصات متولد شد

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مادرانه» ثبت شده است

دوشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۴۱ ب.ظ

همذات‌پنداری با شخصیت داستانی


   با مارجان همذات‌پنداری می‌کنم. چون مادر هستم. چون شبیه مارجان را از نزدیک دیده‌ام. مادر هستم و به قول یکی از شخصیت‌های مارجان، گاهی فقط تا نوک بینی را می‌بینم. آری چون مادرم و احساس زن بودن و مادری گاهی بر عقل و منطق غلبه می‌کند. احساس مادرانه هر از گاهی زودتر از مغز کار می‌کند و عکس‌العمل نشان می‌دهد. و این از عهده و مسوولیت و توانایی روحی و جسمی زن خارج است، چون سرشت و ماهیت او چنین است. خالقش او را چنین آفریده. برای همین هم خداوند صلاح ندیده زن قاضی شود، مگر در مواردی خاص. مگر در موارد نادر.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۴۱
طاهره مشایخ
پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۳ ق.ظ

خام بودم... پخته شدم


   نویسنده با نوشتن پخته می‌شود. از خامی درمی‌آید و کم کم زندگی را بیشتر و بیشتر درک می‌کند. با شخصیت‌ها بزرگ می‌شود. با آنها نفس می‌کشد. با آنها زندگی می‌کند.

   من نیز با مارجان بزرگ شدم. با مارجان مادرانه‌هایم را دوره کردم. بایدها و نبایدهای مادر بودن را تجربه کردم. من شدم مارجان گاهی. به سادگیش غبطه خوردم. برای او بودن حسرت خوردم. خواستم آنی باشم که مارجان هست.

   فکر می‌کردم من دارم به مارجان هویت و شخصیت می‌دهم. غافل از اینکه مارجان دارد مرا می‌پزد و پخته می‌کند. مارجان دارد هویتم را کامل می‌کند.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۱:۴۳
طاهره مشایخ
دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۶ ب.ظ

مصائب نویسندگی: نویسنده غصه دارد


زنان دات آی تی که تمام شد سکه‌ای به عنوان هدیه به من دادی.

Modern Passages را که نوشتم هدیه‌ای دیگر.

گفتی مارجان را تمام کنی، هدیه‌ای بزرگ‌تر.

فکر می‌کنی من دلم به هدایای تو خوش است؟!

وقتی آن روز مطالب وبلاگم را باذوق خواندی من هم با تو ذوق کردم... می‌پرسیدی اینجا منظورت چیست؟ آنجا منظورت کیست؟

می‌خواهم تو را خوشحال کنم. می‌خواهم به قول خودت بخشی از این هوارهایی که به سرت آمده کم کنم.

می‌خواهم لبخندت را ببینم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۶:۰۶
طاهره مشایخ
دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۴۳ ب.ظ

مصائب نویسندگی: نویسنده غصه دارد


از مادرانه‌های مارجان می‌نویسم و خودم غرق مادرانه‌های مادرم شدم.

دیشب تا دم اتوبوس آمد. با آن حال زارش...

بارها گفتی که یک سال اخیر، دو تا هوار روی سرت آمده...

هر بار قلبم شکست. دلم خون شد. خلوتی پیدا کردم و اشک ریختم.

چطور می‌شود با این دلِ خونین، با این دل پر از کینه و غم، از مارجان بنویسم!؟

توانش را ندارم... مادرانه‌های مادرم را چه کنم؟

در گزارش یک زبانشناس پستی زدم که چرا تعداد زنان نویسنده کم است؟!

چطور می‌شود چهره و نگاه مادرم را که تا دم اتوبوس دنبالم بود فراموش کنم؟

این جمله‌ت مدام در گوشم زنگ می‌زند: دو تا هوار روی سرم آمده...


ایکاش می‌توانستم این هوارها را از روی سرت بردارم.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۵:۴۳
طاهره مشایخ