MaaRJaaN

Maarjaan is a Woman like all Women in the World

MaaRJaaN

Maarjaan is a Woman like all Women in the World

MaaRJaaN

15 بهمن 1393 زنی به نام مارجان با مختصات زنان جهان، همان زنانه ها، در ذهن زنی با همان مختصات متولد شد

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۵ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۳ ق.ظ

خام بودم... پخته شدم


   نویسنده با نوشتن پخته می‌شود. از خامی درمی‌آید و کم کم زندگی را بیشتر و بیشتر درک می‌کند. با شخصیت‌ها بزرگ می‌شود. با آنها نفس می‌کشد. با آنها زندگی می‌کند.

   من نیز با مارجان بزرگ شدم. با مارجان مادرانه‌هایم را دوره کردم. بایدها و نبایدهای مادر بودن را تجربه کردم. من شدم مارجان گاهی. به سادگیش غبطه خوردم. برای او بودن حسرت خوردم. خواستم آنی باشم که مارجان هست.

   فکر می‌کردم من دارم به مارجان هویت و شخصیت می‌دهم. غافل از اینکه مارجان دارد مرا می‌پزد و پخته می‌کند. مارجان دارد هویتم را کامل می‌کند.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۱:۴۳
طاهره مشایخ
چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۰۹ ق.ظ

خاطرات سفیدرود


   صبح است و نشسته‌ام پای بساط مارجان. برای تایپ مارجان فایل‌های موسیقی خاصی دارم. بسطامی و همایون شجریان و اشارات نظر و ... هر کدامشان خاطرات عجیب و غریبی را برایم بیدار می‌کند.

   مثلا همین پارسال بود که یه جمعه بعدازظهر رفتیم کنار سفیدرود، نزدیک پارک بوجاق. جناب همسر "نه فرشته‌ام، نه شیطان" را با صدای بلند گذاشته بود. حتما کلی خاطرات ریزودرشت از این رودخانه دارد. بارها گفته که با دوستانش ماهیگیری می‌کرده. هر بار کنار سفیدرود می‌ایستد من برق نگاهش را می‌بینم. درکش می‌کنم. او هم مثل مارجان زاده‌ی همین محل است و کنار همین سفیدرود بزرگ شده.

   چرا رفتی...

   خوب یادمه فصل تمشک بود. خلوتِ خلوت. چندتایی ماهیگیر بی‌سروصدا مشغول کار خود بودند. هر چقدر مارجان از سفیدرود مضطرب و نگران می‌شود، من از آن آرامش می‌گیرم. آرامشی که این سفیدرود به من می‌دهد خیلی خاص است. دوست دارم ساعت‌ها بنشینم و زل بزنم به این حجم آبی. همانند مارجان و خدیجه و ماهبانو و سلطان بانو در روزگار جوانی‌شان.

   اکنون همایون شجریان دارد می‌خواند: صدای تو را دوست دارم...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۰۸:۰۹
طاهره مشایخ
دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۶ ب.ظ

مصائب نویسندگی: نویسنده غصه دارد


زنان دات آی تی که تمام شد سکه‌ای به عنوان هدیه به من دادی.

Modern Passages را که نوشتم هدیه‌ای دیگر.

گفتی مارجان را تمام کنی، هدیه‌ای بزرگ‌تر.

فکر می‌کنی من دلم به هدایای تو خوش است؟!

وقتی آن روز مطالب وبلاگم را باذوق خواندی من هم با تو ذوق کردم... می‌پرسیدی اینجا منظورت چیست؟ آنجا منظورت کیست؟

می‌خواهم تو را خوشحال کنم. می‌خواهم به قول خودت بخشی از این هوارهایی که به سرت آمده کم کنم.

می‌خواهم لبخندت را ببینم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۶:۰۶
طاهره مشایخ
دوشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۴۳ ب.ظ

مصائب نویسندگی: نویسنده غصه دارد


از مادرانه‌های مارجان می‌نویسم و خودم غرق مادرانه‌های مادرم شدم.

دیشب تا دم اتوبوس آمد. با آن حال زارش...

بارها گفتی که یک سال اخیر، دو تا هوار روی سرت آمده...

هر بار قلبم شکست. دلم خون شد. خلوتی پیدا کردم و اشک ریختم.

چطور می‌شود با این دلِ خونین، با این دل پر از کینه و غم، از مارجان بنویسم!؟

توانش را ندارم... مادرانه‌های مادرم را چه کنم؟

در گزارش یک زبانشناس پستی زدم که چرا تعداد زنان نویسنده کم است؟!

چطور می‌شود چهره و نگاه مادرم را که تا دم اتوبوس دنبالم بود فراموش کنم؟

این جمله‌ت مدام در گوشم زنگ می‌زند: دو تا هوار روی سرم آمده...


ایکاش می‌توانستم این هوارها را از روی سرت بردارم.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۵:۴۳
طاهره مشایخ
دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۴۵ ب.ظ

کشف بزرگ در روند بازخوانی مارجان


   چند روز پیش در حال بازخوانی مارجان بودم که یک دفعه به ذهنم زد زمان داستان را به حال برگردانم. خلاصه افتادم به جان مارجان و دارم تک تک افعال را به زمان حال درمی‌آورم. کار بسیار وقتگیر و در مواردی هم گیج کننده است.

  بدین ترتیب کار به تعویق می‌افتد. اما ارزش دارد. چند ماه دیرتر بهتر است از یک عمر پشیمانی و افسوس!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۴۵
طاهره مشایخ