پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۳۲ ب.ظ
احساس مسوولیت نسبت به شخصیتهای قصه
به عنوان خالق و پدیدآورندهی مارجان، نسبت به او احساس مسوولیت دارم؛ نوعی تعصب؛ نوعی غیرت. نمیتوانم هر بلایی سرش بیاورم. نمیتوانم هر کلمهای را به او نسبت دهم، نمیتوانم بگذارم هر رفتاری از او سر بزند. تکههایی از قصه، باید مارجان را بدجنس نشان دهم؛ شاید هم بخیل، حسود، حریص، حساس، اما نمیتوانم. انگار مادرش هستم و او فرزندم: فرزند خردسالی که دارد کمکم بزرگ میشود و جان میگیرد. جان میگیرد و بزرگتر هم میشود.
مادرها فرزندانشان را بدون نقص میبینند، بدون عیب، کامل و همهچیز تمام!
۹۳/۱۲/۲۸