MaaRJaaN

Maarjaan is a Woman like all Women in the World

MaaRJaaN

Maarjaan is a Woman like all Women in the World

MaaRJaaN

15 بهمن 1393 زنی به نام مارجان با مختصات زنان جهان، همان زنانه ها، در ذهن زنی با همان مختصات متولد شد

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مصائب نویسندگی» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۴۴ ب.ظ

نویسنده‌ی وسواسی؟


گاهی فکر می‌کنم هنوز آن‌قدر ورزیده و ماهر نشده‌ام برای خلق مارجان، برای ادامه‌ی مارجان.

شاید آن را برای روز مبادا در چنته ذخیره کنم؛

شاید روزی خودش عمل آید؛ خودش به صدا درآید و درونم را به جوش بیاورد که زود باش!

زود باش مرا بنویس! مرا خلق کن!

من درون کتابِ ذهنت نوشته شدم، فقط باید پوشش اضافی را کنار بزنی و مرا آشکار کنی.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۴۴
طاهره مشایخ
دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۲۸ ب.ظ

حظّ وافر

 

   نویسنده از نوشتن حظّ می‌برد و خواننده باید حظّ وافر ببرد. نویسنده باید چنان در داستانش غرق شود که خواننده را هم با خود به اعماق داستان ببرد. هر دو با هم غرق شوند به اعماق قصه و درون شخصیت‌ها و حوادث و وقایع. خود نویسنده باید از صحنه‌ها، شخصیت‌ها و واژه‌ها و عبارات توصیفی و شرح وقایع حظّ وافر ببرد تا بتواند همه‌ی این‌ها را به خواننده نیز انتقال دهد.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۱۶:۲۸
طاهره مشایخ
جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۲۳ ب.ظ

قصه‌گو در تحریم است!

 

   

   به عنوان خالق مارجان و قصه‌گوی قصه‌ی مارجان فعلا در تحریم هستم؛ در تحریمِ خواندن رمان و داستان و قصه!

   تصمیم داشتم سال جدید چندین رمان بخوانم؛ مثلا: "من زنده‌ام"؛ و نیز چندین زندگی نامه خوب.

اما فعلا در تحریم هستم. از این می‌ترسم که مبادا بر سبک نوشتاری، واژگان و ادبیاتم تاثیر بگذارد. مبادا مسیر داستان و جزییاتش تغییر کند.


  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۲۳
طاهره مشایخ
جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۱۴ ب.ظ

خیاط در کوزه افتاد


    خوب و شفاف زندگی کنم؛ شاید کسی مثل خودم پیدا شود و بخواهد من مارجانِ قصه‌اش شوم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۱۴
طاهره مشایخ
پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۰۵ ب.ظ

مارجان به خانه تکانی می‌گوید: جابه‌جایی!


      گاهی فکر می‌کنم دارم در جانِ مارجان رسوب می‌کنم و ته‌نشین می‌شوم. یعنی آنقدر در او ذوب شده‌ام که انگار در کل خمیرمایه‌ی مارجان حل شده‌ام. من در حال خانه تکانی هستم، انگار مارجانِ من دارد خانه تکانی می‌کند. البته مارجان به زبان و گویش محلی خود به خانه تکانی می‌گوید: جابه‌جایی! یعنی او در حال جابه‌جا کردن است. همان خانه تکانی خودمان!

    زنان گیلک معمولا سالی دو بار به امر مهم "جابه‌جا" می‌پردازند. کل خانه را تمیز می‌کنند. خاک فرش‌ها را می‌گیرند، ملحفه‌ها را می‌شویند، با جاروهای بلند به جان دیوارهای آشپزخانه و اتاق‌ها می‌افتند و خانه‌های عنکبوت را از دیوارها می‌زدایند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۰۵
طاهره مشایخ
جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۳۷ ق.ظ

نویسنده دلش ریش می‌شود گاهی


     برای نویسنده، نوشتن تکه‌هایی از داستان خیلی سخت و دشوار است. اینکه غم و غصه‌ی یک آدم را با واژه‌های بی روح زبان نشان دهیم و به خواننده منتقل کنیم کار سهل و آسانی نیست. واژه‌های بی جان و بی روح زبان باید احساسات و درد و رنج و شادی و خوشی آدم‌های خیالی را روح و جان ببخشند.

هفته‌ی گذشته رسیدم به قسمتی از داستان که مارجان ضجه می‌زند و از شدت شیون و زاری گلویش خراش می‌افتد. نوشتن این تکه خیلی سخت بود. دلم به درد آمد. غم دنیا بر سرم خراب شد. گاهی دلم نمی‌آید شخصیت داستانم اینقدر رنج بکشد. خوب من خالق و خدای شخصیت‌های داستانم هستم و می‌توانم آنها را جور دیگری خلق کنم و فقط زیبایی‌ها و خوشی‌های زندگی‌شان را به تصویر بکشم.

اما مگر زندگی همین است؟ فقط شادی دارد؟ فقط تولد دارد؟ فقط موفقیت و پیروزی دارد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۳۷
طاهره مشایخ